تعطیل تابستان شروع شده بود.در دالان لیسه پسرانه لوهاور شاگردان شبان هروزی چمدان به دست، سوت زنان و شادی کنان از مدرسه خارج می شدند.فقط مهرداد کلاه اش را بدست گرفته و مانند تاجری که کشتیش غرق شده باشد به حالت غمزده بالای سر چمدانش ایستاده بود.ناظم مدرسه با سر کچل،شکم پیش آمده باو نزدیک شد و گفت:
– شما هم می روید؟
مهرداد تا گوش هایش سرخ شد و سرش را پائین انداخت،ناظم دوباره گفت:
– ما خیلی متأسفیم که سال دیگر شما در مدرسه ی ما نیستید.حقیقتًا از حیث اخلاق و رفتار شما سرمشق شاگردان ما بودید،ولی از من بشما نصیحت،کمتر خجالت بکشید،کمی جرئت داشته باشید، برای جوانی مثل شما عیب است.در زندگی باید جرآت داشت !
مهرداد بجای جواب گفت :
– من هم متأسفم که مدرسه ی شما را ترک میکنم !
دکتر محمد معین نخستین فارغ التحصیل دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران در...
فرهنگنامه ی عمید شامل واژههای فارسی، لغات عربی، اروپایی و ترکی به...
سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال 1285 خورشیدی در روستایی به...
کلیات مولانا جلال الدین بلخی رومی ، شامل مثنوی شریف، غزلیات شمس...
"جمالالدین ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی"، شناخته شده به "نظامی گنجوی"...
محمد معین در نهم ماه دوم بهار سال 1297 هجری خورشیدی...
Created with AppPage.net
Similar Apps - visible in preview.